***نسیم معرفت***
** قطع شهریه طلاب بواسطه درس اسفار+علامه طباطبایی وآیت الله بروجردی
من نه آن رِندم که تَرک شاهد و ساغَر کنم
مُحتَسِب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از مِی وقت گل دیوانه باشم گر کنم
عشق دُردانهست و من غَوّاص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر بَرکُنَم
لاله ساغَرگیر و نرگس مست و بر ما نام فِسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم
بازکِش یک دم عِنان ای تُرک شَهرآشوب من
تا ز اشک و چهره راهت پُرزر و گوهر کنم
من که از یاقوت و لعلِ اشک دارم گنجها
کی نظر در فیض خورشید بلنداختر کنم
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست
کج دلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم شرط با ساغَر کنم
من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست
کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از هِمَّتم
گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
عاشقان را گر در آتش میپسندد لطفِ دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
دوش لعلش عشوهای میداد حافظ را ولی
من نه آنم کز وی این افسانهها باور کنم
* دیوان حافظ با تصحیح مرحوم عبدالرحیم خلخالی (نسخه مرحوم خلخالی) غَزَل 345 .
** تقابل علامه طباطبایی و آیت الله بروجردی در موضوع درس اسفار
اگر شهریه طلاب قطع شود، این افراد بدون بضاعت که از شهرهاى دور آمدهاند و فقط ممرّ معاش آنها شهریه است چه کنند؟ و اگر من به خاطر شهریه طلاب، تدریس «أسفار» را ترک کنم لطمه به سطح علمى و عقیدتى طلّاب وارد مىآید!؟
من همینطور در تحیّر بسر مىبردم، تا بالاخره یکروز که به حال تحیّر بودم و در اتاق منزل از دور کرسى مىخواستم برگردم چشمم به دیوان حافظ افتاد که روى کرسى اتاق بود؛ آن را برداشتم و تفأّل زدم که چه کنم؟ آیا تدریس «أسفار» را ترک کنم، یا نه؟ این غزل آمد:
من نه آن رِندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبهکاران کرده باشم بارها
توبه از مِى وقت گل دیوانه باشم گر کنم
چون صبا مجموعه گُل را به آب لطف شست
کج دلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
عشق دُردانه است و من غوّاص و دریا میکده
سر فرو بردم در آنجا تا کجا سر بَر کُنَم
تا اینکه میگوید:
گرچه گرد آلودِ فقرم، شرم باد از همّتم
گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
عاشقان را گر در آتش مى پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
دوش لَعلش عشوهاى میداد حافظ را ولى
من نه آنم کز وى این افسانه ها باور کنم
بارى، دیدم عجیب غزلى است؛ این غزل مىفهماند که تدریس «أسفار» لازم، و ترک آن در حکم کفر سلوکى است.
و ثانیاً یا همان روز یا روز بعد، آقاى حاج احمد خادم خود را به منزل ما فرستادند، و بدینگونه پیغام کرده بودند: ما در زمان جوانى در حوزه علمیّه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان «أسفار» مىخواندیم ولى مخفیانه؛ چند نفر بودیم، و خُفیةً به درس ایشان مىرفتیم، و امّا درس «اسفار» علنى در حوزه رسمى به هیچوجه صلاح نیست و باید ترک شود!
من در جواب گفتم: به آقاى بروجردى از طرف من پیغام ببرید که این درس هاى متعارف و رسمى را مانند فقه و اصول، ما هم خوانده ایم؛ و از عهده تدریس و تشکیل حوزه هاى درسى آن بر خواهیم آمد و از دیگران کمبودى نداریم.
من که از تبریز به قم آمده ام فقط و فقط براى تصحیح عقائد طلّاب بر اساس حقّ، و مبارزه با عقائد باطله مادّیّین و غیرهم مىباشد. در آن زمان که حضرت آیت الله با چند نفر خُفیةً به درس مرحوم جهانگیرخان مىرفتند، طلّاب و قاطبه مردم بحمد الله مؤمن و داراى عقیده پاک بودند؛ و نیازى به تشکیل حوزه هاى علنى «أسفار» نبود؛ ولى امروزه هر طلبه اى که وارد دروازه قم مىشود با چند چمدان (جامه دان) پر از شبهات و اشکالات وارد مىشود!
و امروزه باید به درد طلّاب رسید؛ و آنها را براى مبارزه با ماتریالیستها و مادّیّین بر اساس صحیح آماده کرد، و فلسفه حقّه اسلامیّه را بدانها آموخت؛ و ما تدریس «أسفار» را ترک نمىکنیم.
ولى در عین حال من آیتالله را حاکم شرع مىدانم؛ اگر حکم کنند بر ترک «أسفار» مسئله صورت دیگرى به خود خواهد گرفت. علّامه فرمودند: پس از این پیام؛ آیت الله بروجردى دیگر به هیچوجه متعرّض ما نشدند، و ما سالهاى سال به تدریس فلسفه از «شفاء» و «أسفار» و غیرهما مشغول بودیم.
https://www.parsine.com/fa/news/269491/%D8%AA%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B7%D8%A8%D8%A7%D8%B7%D8%A8%D8%A7%DB%8C
.: Weblog Themes By Pichak :.